و خدایی که در این نزدیکیست
شاید انار نباشی که دستم به تو برسد ولی برگ هم که باشی مانند باغبان با تمام وجودم برمیدارمت و روی قلبم میگذارم میبوسمت و در دفتر خاطراتم آنجا که بهترینها را برایت مینویسم میگذارمت... از وقتی که رفتی چشمانم کم سوتر شده اما همیشه چشم انتظارم بسوی جاده ی عشق و منتظرم برای آمدنت... راست می گویند دل به دل راه دارد وقتی یادم میکنی دلم آشوب است چه مجازات سختی ست اینکه بگویند تا اطلاع ثانوی عاشقی ممنوع شب است و تاریک دستان عشقم دور است خیلی دور امشب سرما بیشتر به عمق وجودم نفوذ کرده فانوسم را برمیدارم و در خلوتگه تنهاییم جستجویش میکنم آهای مجنون بی کسی هایم کجایی؟ توقرار نبود تنهایم بگذاری تو نباشی هیچم برگرد دیگر توان بی تو بودن را ندارم برگرد،از عمق وجودم فریاد میزنم اما غیر از انعکاس صدایم صدایی نیست خدایا راهی نشانم بده که اکنون گمراه ترین آدم روی زمین منم... نه از سرم می افتی نه از چشمم... کجای دلم نشسته ای که جایت اینقدر امن است؟؟ من بودم ، تو و یک عالمه حرف و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد ! کاش باشی و ببینی وقت دلتنگی ، یک آه چقدر وزن دارد دلم تنگـ شده برایت ... امـا نمی شود برایت بگویم ازاین دلتنگی..... دلتنگی را نشانت می دهم با این نوشتــــه ... جایی مـی گذارم کـه شایـد یک روز ازآن گذرکنی و بخوانی و کاش بدانی که مخاطب من فقط و فقط تــو بوده ای
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |